
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «موجرسا»؛ سمیه ستاریپور همسر شهید گرانقدر محمدرضا فروغیراد با حالی سرشار از دلتنگی درباره شهید و خصوصیات اخلاقی او میگوید، شهید فروغیراد متولد دوم فرودین سال ۱۳۶۲ بود و مظلومیت خاصی در رفتار و اخلاق خود داشت سر به زیر و بسیار مهربان و با بچهها خیلی صمیمی بود.
بیشتر بخوانید
ادامه داد: 16 سال قبل با عشق و محبتی بیکران با محمدرضا ازدواج کردم. حاصل زندگی ما سه فرزند به نامهای علیرضا ۱۲ساله، فاطمه هشت و محمدحسین سه ساله است .
نگران بچهها نباش من هستم
در آخرین سفری که به شهر مقدس مشهد بارگاه امام مهربانیها شاه خراسان داشتیم دقیقاً روز عرفه بود که طی صحبتی که با هم داشتیم درباره مراسم دعای عرفه در حرم بود تا هنگام تلاوت دعای عرفه در حرم امام رضا (ع) حضور داشته باشیم و چون فرزند کوچکمان شیطنتهای خاص خود را داشت و یک جا آرام و قرار نداشت و مدام در حال بازی بود شهید فروغیراد مسئولیت نگهداری از بچهها را بر عهده گرفت تا در مراسم دعای عرفه که در بارگاه امام رضا (ع) برگزار میشد حضور داشته باشم. زمانی که با فرزندانمان صحبت کردم که من برای مشارکت و حضور دعای عرفه به حرم امام رضا (ع) خواهم رفت شهید رو به بنده کرد و گفت، نگران بچهها نباش من هستم از طرف من هم دعاگو باشید.
دعا کردم محمدرضا به آرزوی خود شهادت برسد
خواندن دعای عرفه در بارگاه امام مهربانیها رنگ و بوی خاص داشت الحق که حرم امان رضا (ع) گوشهای از بهشت است که میتوان آرامش را به معنای واقعی احساس کرد. غرق دعا بودم برای همه دعا کردم برای ظهور حضرت مهدی (عج)، سلامتی مقام معظم رهبری و شفای همه بیماران و... که یکباره یادم آمد که به محمدرضا قول دادهام که برایش دعا کنم تا عاقبت به خیر شود و در آنجا بود که دعا کردم او به آرزوی قلبی خود که شهادت بود برسد چرا که واقعاً عاشق رهبر و کشور بود.
نمیدانستم دعایی که درباره شهادت همسرم در حرم داشتم زودتر قرار است عجابت شود.
همسرم چند روزی در مأموریت بود
بعد از تجاوز رژیم کودککش به کشور و به شهرهای مختلف همسرم چند روزی بود که در منزل حضور نداشت و در مأموریت به سر میبرد.
آخرین باری که به منزل آمد روز صبح جمعه بود زمانی که وارد منزل شد بچهها خواب بودند و با شنیدن صدای او از خواب بیدار شدند آنقدر هیجان زده بودند و هر کدام برای رفتن به آغوش پدر از دیگری سبقت میگرفتند. بچهها را بغل کرد حال تک تک آنان را پرسید و با نگاهی مهربان سرشار از عشق جویای حالمان شد و بعد از مدتی رو به طرف من کرد و گفت بعد از اقامه نماز جمعه به باغ خواهیم رفت تا بچهها در آنجا راحت بازی کنند. بعد از اتمام نماز جمعه با آنکه شرایط جنگ بود ولی با هم به سمت باغ رفتیم برایم جالب بود که شهید فروغیراد چه طور شده است که یاد باغ و بیرون رفتن کرده است.
آخرین دیدار با ما با یک پدر و همسری مهربان
نگاهم به سمت او بود با اینکه در چند روز مأموریت استراحت آنچنانی نداشت و در این مدت که در باغ بودیم هم استراحت نکرد. تمام سعی او بر این بود بهترین روز برای ما باشد کنار هم بسیار خوش گذشت در واقع این روز آخرین دیدار ما با یک پدر و همسری مهربان و دلسوز بود.
چهره شهید محمدرضا فروغیراد نورانی بود
نمیدانم آن روز خواسته و ناخواسته بسیار نگاهش کردم او همان محمدرضا نبود نور خاص در چهره داشت نوری که تا به حال ندیده بودم شنیده بودم شهدا نوری در چهره دارند و آن نور را من در چهره او یافتم.
شب شهادت این شهید بزرگوار من و پسر کوچکمان در منزل بودیم و دو فرزند دیگرم در خانه اقوام بودند.
حس عجیبی داشتم انگار یکی از من سئوال پرسید که اگر محمدرضا شهید شود از او عکسی داری؟ در ذهنم دنبال این موضوع بودم که چرا این فکر در ذهنام افتاده است.
سراغ کامپیوتر در منزل رفتم و بیهدف عکسها را دیدم و انتخابی از آلبوم عکس نداشتم چرا که شهید اصلاً اهل دوربین و عکس و... نبود نمیدانستم دقیقاً چرا دنبال عکس او رفتم.
حس و حال عجیبی داشتم
تا صبح بیدار ماندم و حال خاص و غریبی داشتم حالی که تاکنون تجربه نکرده بودم صبح روز یکشنبه مصادف با اول تیر ماه سال ۱۴۰۴ از خواب بیدار شدم و خبر شهادت محمدرضا را دریافت کردم و هر چند غم سنگینی است ولی او به آرزویش که شهادت بود رسید.
در ساختن کابینت نیز با اقوام همکاری داشت و دوستانی که ما را میشناختند برای ساختن کابینت منزل ما زیاد سر میزدند و دقت کاری زیادی داشتند و هنرمندانه بود و در رفتار با پدر، مادر، برادر و خواهر، همسایگان و همکاران خیلی مؤدب و احترام و ارزش زیادی قائل بود.
۱۶ سال و هفت ماه است که عروس خانواده فروغیراد هستم کلاً خانوادگی دارای شخصیتی آرام و مؤدب هستند.
شهادت برای ما غم است که با عزت گره خورده
دلتنگی ما هر روز با نبودنش جان میگیرد، اما قلبمان سرشار از افتخار است؛ چرا که پدر فرزندانم به آرزوی پاکش رسید و جان خود را در راه دفاع از وطن و لبیک به فرمان ولیامر هدیه کرد. جای خالیاش همیشه حس میشود، اما وقتی به بزرگی راهش فکر میکنیم، اشکهایمان رنگ صبوری و غرور میگیرد. شهادتش برای ما غم است، اما چه غم بزرگی که به عزت پیوند خورده است.
دلتنگیمان بوی غیرت و ولایت دارد شهید فروغیراد به امر رهبر لبیک گفت و برای برقراری و استوار ماندن ولایت رفت و برای ما و کشور جاودانه شد درست است که شهید محمدرضا فروغیراد به آرزویش که شهادت بود رسید و پرچم غیرتش در خانه ما همیشه بالاست.
انتهای خبر/